یـــاس بوی مهربانی می دهد

الهی ممنونم که یک معلمم!

یـــاس بوی مهربانی می دهد

الهی ممنونم که یک معلمم!

یـــاس بوی مهربانی می دهد

دست من و دامان تو...یا زهرا (سلام الله علیها)


آنانکه حسین ندارند...چه دارند؟

وآنانکه حسین دارند...چه ندارند؟

***

عشق، قانون خاص خودش را دارد و عاشقی ، مشکلات خاصش را ! عاشق که

میشوی، کر میشوی...گوش هایت جز کلام یار رانمی شنوند! هم چون چشم

هایت که جز یار را نمی بینند!

عاشق که میشوی...اگر عشقت رو به آسمان داشته باشد،تو هم چشم به

پرواز داری !                            

عاشق که میشوی...عاشق تمام عشق های معشوقت هم میشوی...!

و حسین ع عاشق بود! عاشق خدا با تمام بلاهای عاشقی!

و خدای حسین فقط و فقط شهادت را برای حسین و اسارت را برای اهل بیتش

می خواست!

*** 

و حالا ما عاشق حسینیم! عاشق حسین با تمام بلایای عاشقی...تمام اشک ما

تمام دل ما تمام هستی مان بوی حسین می دهد!

عاشق حسین ...دیوانه می شود! جان می دهد اگر ثانیه ای آنچه بر او گذشته

را درک کند...

***

خدایا! ما عاشق حسین تو اییم! و قبل آن عاشق تو که عاشق حسینی!

خدای حسین!دیوانگی ما را بپذیر که این جنون افتخار بندگی ماست!

خدایا شکرت !...که ما حسینی داریم تا به واسطه اشک ریختن براو...نزد

توسربلند شویم!و مگر نه اینکه اشک را تو هدیه دادی به آدم آن روز که بی

تابی اش در توبه را دیدی؟ و مگر نه اینکه اشک را حسین ع زیبا کرد؟ و مگر نه

اینکه اشک بر حسین ع دل تمام آسمان و زمین را می سوزاند و بی تاب می

کند؟

...و این اشک با دل کوچک ما چه میکند؟


  • فاطمه قدیمی


دختر داشته باشی...آن هم سه ساله...و نازنین دختر شیرین زبانت،جلوی

چشمانت،تشنه باشد...بهانه بابا را بگیرد...خار به پای کوچک و ظریفش

برود...سیلی بخورد...

باید مادر باشی تا بفمی تحمل یک ناله فرزند چقدر سخت است و باید مادر یک

دختر سه ساله باشی تا ببینی ظرافت کودکانه اش را!

باید دختر سه ساله داشته باشی تا عمق مصیبت وارده بر رقیه س را درک

کنی...

و امسال،روضه بی بی برایم چه سخت گذشت...چه اینکه زینبم(نازنین دخترم)

در کنارم بود و من مردم و مردم و مردم تا ثانیه ای او را سیلی خورده...خار بر پا

رفته و بی جان افتاده ...تصور کردم!

و خدا بکشد مرا روزی که بخواهد خاری بر پای دخترم برود و سیلی نامحرمی

به صورتش بخورد و دست پلیدی گوشواره از گوشش بکند...

***

و خدا کشت رباب را...


  • فاطمه قدیمی

 

زیارت مادرانه!

 کلافه بودم.زینب روی دوشم سنگینی می کرد. آمده بودم حرم، برای خداحافظی. چهار روز بود که در "مشهد" بودیم و حالا باید برمی گشتیم تهران. دلم نمی خواست خداحافظی کنم. چون احساس می کردم هنوز درست و حسابی سلامی نگفته ام که حالا بخواهم خداحافظی کنم. سرم درد می کرد. شیطنت های زینب این چهار روز خیلی اعصابم را خورد کرده بود، مخصوصا این که مجبور بودم به خاطر شلوغی جمعیت او را دایم در آغوش بگیرم و همین مسئله درد کمر و پاهایم را بیشتر کرده بود.

توی دلم دائم غر می زدم. به خانوم هایی که با خیال آسوده مشغول زیارت بودند، با حسرت نگاه می کردم و به حال خوبشان غبطه می خوردم. توی این سه سالی که با زینب به مشهد می آییم من هیچ وقت از زیارت امام رضا هیچی نفهمیده ام وفقط مشغول تر و خشک کردن این دختر بوده ام!

دلم خیلی پر بود. دیگر نمی توانستم با زینب یک قدم بیشتر بردارم. یک گوشه نشستم. بغضم ترکید. چادر را روی سرم کشیدم . اشک می ریختم و توی دلم به آقا می گفتم: (( آقاجون! من کلی حرف باهاتون داشتم. من هنوز سیر زیارتتتون نشده ام...آقاجون من...ببخشید اگر نتونستم آداب زائری رو رعایت کنم....))

زینب هنوز خواب بود و من داشتم زیر چادر نجوا میکردم....یک خانمی آمد،از خادمین حرم بود. چادرم را کنار زد و از زیر چادرش یک بسته ای درآورد و داد به من. بعد هم آرام گفت:این بسته رو آقا به زائراش سوغاتی می ده.... زیارتت قبول باشه ان شاالله!

گیج شده بودم. من هنوز توی حال خودم بودم ....بسته را نگاه کردم...یک تکه نان بود به علاوه یک زیارت نامه آقا و مقداری نخود و کشمش. بسته را گرفتم. خدایا....یعنی زیارت من رو آقا قبول کرده؟ یعنی به سلام دست و پا شکسته من ، علیک گفته؟ یعنی باور کنم که آقا من رو دیده و ...

دلم به حال زینب سوخت! چقدر به جونش غر زده بودم. چقدر این چند روز از دستش ناراحت بودم!...و گاهی از بودنش عصبانی...که با وجود اون من نمی تونم زیارت خوبی داشته باشم!

به صورت معصومش نگاهی کردم. پیش خودم گفتم، حتما زیارت همه مادرها همین جوری سخت و دشواره...و آقا این سختی رو می بینه و حتما توی دلش می گه: ....همین که اومدی تا این جا و به ما سلام دادی ، دل ما رو شاد کردی....

زینب دیگه بیدار شده بود. صورتش رو بوسیدم. دوباره درآغوش گرفتمش و برگشتیم سمت ضریح آقا. به زینب گفتم، با امام رضا خداحافظی کن، بگو امام رضا ، دوباره ما رو دعوت کن بیایم زیارتت... زینب هم بلند بلند هرچه را می گفتم ، می گفت....اما من آرام فقط در دلم گفتم: آقا ! ممنون که من و دخترم رو به حرمت دعوت کردی و به زیارت نابت شادمون کردی!

 

  • فاطمه قدیمی


چهل روز از درگذشت دختر این خانواده میگذرد. مادری سی ساله با یک فرزند هفت ساله که به دلیل سرطان از دنیا رفته است. داغ بزرگ و سنگینی برای نزدیکان است. داغی که تا مدتها بر دل شان سنگینی میکند و دیدن فرزند دخترشان آنها را بیشتر ناراحت میکند.

مراسم چهلم است و مجلسی زنانه در خانه مادر آن مرحومه برپاست. واعظ خانومی دعوت شده تا روضه ای کوتاه بخواند و به اصطلاح مجلس را گرم کند. واین واعظ خانوم یا به قول معروف ((خانوم جلسه ای)) شروع میکند به خواندن. از داغ فرزند از دست داده میگوید و می رسد به روضه خوانی برای مادر و خواهر مرحومه. تعجب میکنم. تا به حال در هر مجلسی از این دست شرکت کرده بودم ، برای مصیبت دیدگان روضه اهل بیت ع خوانده میشد حالا به فراخور مجلس اگر جوان از دست داده بودند روضه علی اکبر ع ، اگر دختر از دست داده بودند روضه رقیه س اگر مادری فوت شده بود روضه فاطمه زهرا س و به هر حال رسم بر این بوده که مخصوصا روضه حادثه کربلا خوانده شود تا التیامی باشد بر داغ ما که بدانیم داغی عظیم تر از حادثه کربلا به عالم دیده نشده و حقیقتا گوش دادن بر روضه اهل بیت ع آرامش دهنده تمام آلام و دردها و تسکین بخش ناراحتی های ما و بالاخص خانواده های عزیز از دست داده بوده و هست. اما چه میشود که عده ای برای گرما بخشیدن به مجلس خود (والبته شاید دریافت وجه بیشتر!) روضه اهل بیت را کنار گذاشته و روضه به فراخور حال آن خانواده میخوانند که مثلا حالا فلانی چه کند که دختر از دست داده و نوه اش جلوی چشمش هست یا این  خواهر با این داغ چه کند و ...و جالب اینکه بعد از پایان مراسم همه متفق القولند که عجب خانومی بود! چقدر اشک مردم رادرآورد ! چقدر مجلس را قشنگ گرم کرد...

***

برگزاری جلسات خانگی وعظ و خطابه( به خصوص در میان بانوان) مدت هاست که در کشور رایج است و متاسفانه برخی گردانندگان این جلسات  صلاحیت لازم را در اداره ان جلسات دارا نمی باشند. در برخی از این مجالس شاهدیم که سخنران را فرد نظرکرده ای میخوانند که به سبب بیماری یا تصادف و یا.. رو به مرگ بوده و ناگهان دست الهی نجات دهنده اش میشود! و حالا که به زندگی برگشته وظیفه  الهی! بردوشش است تا دیگران را در راه خدا راهنمایی کند ! و بارها شنیده شده که برخی از این خانوم ها ماجرای افرادی را تعریف میکنند که دچار مشکلاتی در زندگی شان بوده اند و بعد از مراجعه به این بانوان مکرم! و البته اجرای دستورات خاص آنها مشکلات حل شده و حالا بسیاری تشویق می شوند تا با مراجعه به این افراد ضمن پرداخت وجهی اندک! شاهد حل مشکلاتشان باشند.

یا هستند افرادی که به بهانه اینکه بسیاری از ایتام و مستحقین مالی را میشناسند از شرکت کنندگان در این مجالس وجهی به عنوان کمک دریافت میکنند و...

و دوستی برایم تعریف میکرد که دیده برخی از این بانوان سخنران احکام شرعی را که در محله خود بی حجاب و در محله ای که سخنرانی میکنند چنان روی خود را میگیرند که...

بد نیست نگاهی به این مطلب که در سایت وعده صادق آمده است بیاندازید:

((...در شهر ما مکانی است که آنرا خانه امام زمان نام گذاری کرده اند! که البته نقطه آغازی است بر شیوع یک سری خرافه و عقاید غلط . این مکان را شخصی قبل از فوتش وقف امام زمان (عج) می نماید، که ای کاش وقف یتیمانی بی سرپناه کرده بود، و حالا آنجا به جای ذکر انتظار، سفره ای پهن شده برای زنانی که می خواهند در لباس مذهبی دیده شوند و در جلسات عزاداری صدر مجلس بنشینند. .
از کرامات و ابتکارات این خانم ها هرچه بگویم کم گفته ام. در آنجا پارچه سبزی به دیوار نصب کرده اند، هرکه نذری دارد یک سنجاق(!!!) به آن می زند. هروقت آن سنجاق باز شد، باید نذرش را ادا کند، چه حاجتش روا شده باشد و چه نه! البته در خبر است از منبعی موثق (شخصی که به عینه دیده بود) که یکی از متولیان سنجاق ها را باز می کند. خدا عالم است.
یکی دیگر از هنرنمایی های اینها این است که یک بسته نمک تهیه نموده و بر آن دعاهایی خوانده، و نمک ها را در بسته های کوچک می ریزند. هرکه حاجتی دارد یکی از آن بسته ها را می برد و هروقت حاجتش روا شد یک بسته نمک برمی گرداند! حالا چرا این کار را کرده یا در کجای کتب حدیث و مفاتیح آمده که اینگونه، مشکل ها رفع می شود را باید از خودشان پرسید!...))
***

.

و نکات از این دست فراوان که متاسفانه ما گاهی راه را اشتباه و گاهی راه ساده تر را برای رسیدن به خدا انتخاب میکنیم و ساده دلانه ، دل را می سپاریم به کسانی که شاید اطلاعات اولیه دینی خودمان بیشتر از آنها باشد. کسانی که بیزحمت ادعای استادی علوم دینی را میکنند و البته به دلیل داشتن روابط عمومی قوی و زبان گیرا بسیار مورد توجه عموم قرار میگیرند. حیف و صد حیف که  گاهی زحمت کشان عرصه علوم دینی را کنار گذاشته و دل به نادانان می سپاریم. و البته حساب بانوان مکرمی که با داشتن تحصیلات حوزوی و دانشگاهی و البته مشغله کاری فراوان در عرصه های گوناگون ، برای برگزاری جلسات خانگی هم وقت میگذارند تا وظیفه و رسالت خویش در عرصه ارائه علم به  دیگران را به انجام برسانند جداست. چرا که حقیقتا ارزش بسیار خواهد داشت اگر مادری خانه دار با شرکت در این جلسات استفاده کافی و وافی را از حداقل وقتی که برای بهره گیری از معنویات گذاشته است ببرد و قطعا ثواب این آموختنی های ارزشمند نصیب کسیانی می شود که بی ریا علم الهی و دینی خود را به دیگران عرضه می دارند.

البته که ما زنان خانه دار وظیفه ای سنگین در اداره منزل برعهده داریم اما گاهی می شود وقتی کوتاه برای مطاله دینی خود بگذاریم و تا حدی خود را در این زمینه بالا بکشیم . مطالعات دینی و غیر دینی، خواندن مجلات و روزنامه های اجتماعی و سیاسی بسیار کمک خواهد کرد به بالابردن آگاهی هایی که شاید ما را ایمن سازد از هجوم اطلاعا ت غلطی که گاهی در برخی محافل و از سوی برخی نادان  ارائه می شود.

 

دو ماهنامه "فرهنگیان بسیجی" (مهر و آبان90)

  • فاطمه قدیمی

سلام!

نمیدانم چند درصد شما این مقاله را خواهید خواند. اما توصیه میکنم اگر حالا حوصله خواندن ندارید سر فرصت وقتی بگذارید و مطالعه ای بفرمایید به حواشی داستان توجهی نداشته باشید! اصل ماجرا همان نوع روابطی است که من در اینجا به آن پرداخته ام.

روابط خانوادگی !

"راحله " هم کلاسی من در دانشگاه بود. سال دوم دانشگاه ازدواج کرد و حالا که هشت سال از زندگی اش می گذرد، یک دختر چهار ساله دارد. بعد از پایان دانشگاه هم رابطه دوستانه ما ادامه پیدا کرد و من هم که یک سال بعد از او ازدواج کرده بودم،در رفت و آمدهای خانوادگی مان متوجه شدم که رابطه اش با همسرش دچار مشکلاتی است که در بیشتر مواقع سعی در پنهان نگاه داشتن آن مشکلات می کرد. من متوجه می شدم که بیشتر مواقع او ناراحت است، با همسرش صحبت نمی کند و دخترشان سارا ، مدام از دعواهای پدر و مادرش می گوید...

یک بار دل را به دریا زدم و از راحله دعوت کردم که به منزل مان بیاید و از او خواستم برایم حرف بزند. انگار منتظر فرصت بود و دلش می خواست یک زمانی یک جایی خالی شوداز حرف هایی که سال ها در سینه داشته...

راحله از مهربانی های همسرش گفت، از خوبی هایش و از خاطرات شیرینی که با هم داشته اند. من دچارتناقض  شده بودم. مانده بودم چه کنم و چه بگویم، که بالاخره  راحله رسید به ((اما)) یش ! ((اما))ی راحله اما یی سخت نگران کننده بود. امایی که بودنش در زندگی هر خانواده ای، پایه های اساسی آن خانواده را دچار تزلزل میکرد. و اما آن ((اما)) چه بود....راحله از پرخاشگری های همسرش ((رضا)) گفت. پرخاشگری هایی که فقط هنگامی رخ می دهند که رضا مخالفی را در مقابل خود داشته باشد. این مخالف ممکن بود یا شخص خاصی باشد که با رای و نظر رضا مخالفت می کند یا رفتاری خاص از سوی نزدیکان که نشانه ای از ((نه گفتن)) به رضا باشد. رضا هرگز تاب و تحمل مخالفت دیگران با خودش را ندارد و همیشه ودر همه حال حق را با خودش می داند .. حتی اگر مقابلش پدر و مادرش باشند ، آنان را چنان آماج حملات بی امان لفظی می نماید که آنها از گفته خود کوتاه می آیند.

از صحبت های راحله دریافتم که رضا در عین محبتی که به اعضای خانواده اش ( از همسر و فرزند گرفته تا مادر و پدر و خاله ودایی و...) هنگام خشم هیچ حدومرزی برایشان قائل نیست. این تازه یک روی سکه است و روی بعدی سکه این بود که در خانواده رضا ، همه همین رفتار را با هم داشتند و این مسئله بود که راحله را بیشتر آزار می داد. خانواده ای که هیچ حریمی بین اعضایش وجود ندارد و مادر و خاله و عمه با هم یکی هستند! همان طور که پدر و عمو ودایی با هم یکی اند! یعنی از کوچک تا بزرگ خانواده، از نوه تا مادربزرگ و پدربزرگ همه با هم یکی اند. هیچ کس به دیگری احترام نمی گذارد اما در عین حال بسیار به هم محبت می ورزند! یکدیگر را با اسامی کوچک صدا می زنند و در کل چیزی به اسم رعایت حریم خانوادگی و حتی ((حیا)) در این خانواده معنا ندارد و خودشان  این  مسئله را از دوست داشتن زیاد یکدیگر می دانند! در این خانواده بزرگ ترها فقط و فقط باید به کوچکتر ها محبت کنند و تمامی خواسته هایشان را برآورده سازند! انگار مادروپدر در این خانواده فقط آفریده شده اند که به فرزندان خدمت کنند و با بروز کوک ترین ناتوانی در برآوردن خواسته هایشان خود را صاحب حق می دانند که والدین شان را محکوم کنند! نتیجه وجود این نوع رابطه های بی پرده و نداشتن حریم بین روابط اعضای خانواده سببب شده که نوه کوچک با کوچکترین اختلافی بر سر مادربزرگ و پدربزرگش فریاد می زند....و راحله برایم گفت که بارها دیده که مادر رضا هنگام اختلاف با مادرش (یعنی مادربزرگ رضا) هیچ احترامی برای او قائل نمی شود و چنان برسر مادرش فریاد میزند که انگار با بچه ای دو ساله روبه روست و گفت بارها دیده که مادررضا چقدر همسرش را مسخره کرده و احترامی به عنوان یک زن برای شوهرش قائل نبوده و او را با الفاظی زشت صدا کرده و رفتار نادرستی با او داشته.

 نتیجه وجود این رفتارها و نتیجه نداشتن حریم بین اعضای یک خانواده و بین کوچک و بزرگش، تحویل فردی مثل رضا به جامعه است که حالا که دارای نقش همسری و پدری است، خانواده کوچکش را با رفتارهای نادرستش دچار مشکل کرده است. رضا  هرگز در خانواده اش یاد نگرفته احترام به دیگران یعنی چه؟ احترامی که در درجه اول نصیب پدر ومادرش میشود.

امثال رضاها متاسفانه در جامعه فراوانند. افرادی که قربانی روش های غلط تربیتی خانواده هایشان می شوند خانواده هایی که با داشتن روابط سهل گیرانه نسبت به فرزندانشان، به آموزش رفتارهای اجتماع به آنها بی توجه اند. ((...در این گونه خانواده ها به طور کلی قوانین محدودی وجود دارد و افراد چندان به اجرای قوانین و آداب ورسوم اجتماعی پای بند نیستند....)) (1)

راحله حرف های بسیاری گفت و ساعت ها طول کشید تا با هم به ریشه یابی رفتارهای غلط همسرش بپردازیم. او هم معتقد بود، رضا مقصر نیست، چرا که او حاصل تربیت غلطی است که حالا دیگر تغییر در روش زندگی اش بسیار سخت خواهد بود.

به راستی چرا نباید بین اعضای یک خانواده ( اعم از والدین و پدربزرگ و مادربزرگ و خاله و عمه و دایی و....) حریم در گفتار و رفتار وجود داشته باشد؟ خانواده ای که اعضایش به یکدیگر احترام نمی گذارند، هر چقدر هم یکدیگر را دوست داشته باشند و به هم محبت کنند به دلیل عدم وجود احترام در گفتار و رفتار، دچار مشکلات فراوانی می شوند. در این خانواده، کوچکترین مسئله و مشکلی که پیش آید، چشم پوشی از خطا معنایی نخواهد داشت و همه خود را صاحب حق می دانند، آن چنان که تا مرز قهرهای طولانی هم پیش می روند و...

قصد من از نگارش این مقاله، ریشه یابی و ارائه راه حل پیرامون مسئله یادشده نیست. بلکه من فقط خواستم طرح مسئله کنم و یادآور شوم که تربیت صحیح خانوادگی، حلقه مفقوده بسیاری از مشکلات همسران درزندگی مشترکشان است. موضوعی که قبل از ازدواج باید به درستی شناخته شود و دقت در انتخاب همسر به دقت در شناخت خانواده او منجر شود.

...............................................................................................................................

1)     روابط سالم در خانواده- سید داوود حسینی- صفحه 82

  • فاطمه قدیمی

 

هرچندفرصت برای یاس مهربانی کم دارم اما برای  صبر ریحانه ها  مشتاق شدم تا نقدی که پیرامون خاتون نگاشته بودم را در وبلاگم کار کنم! به هر حال این تقدیمی است  به ریحانه هایی که صبرشان الگویی است از زینب فاطمه و علی !

((حجاب خاتونی ها!)) را اینجا بخوانید.

ریحانه های دوست داشتی خدا...

از صبرمان که نوشتیم گویا به دل بعضی آقایان خوش نیامده..
نقادان فراموش نکنند اگر ما از صبرمان مینویسیم نمیخواهیم قد علم کنیم در برابر صبوری مردان... که من بارها خواسته ام بر رنجی که
همسرم در بیرون از منزل و با لب تشنه می کشد اشک بریزم....
نوشتن از صبوری ما اعلام این مطلب است به بانوانی که بی صبوری روزگار میگذرانند و ریحانه بودنشان را به باد سپرده اند...
صبر ریحانه ها ارج می نهد صبر مردان غیور این مرز و بوم را و آفرین می گوید به مقاومتشان در برابر هوس بازی های شیطان... اما صبر ریحانه ها گله میکند از ریحانه هایی که بی دلیل شده اند ملعبه بازی بوالهوسان...
ریحانه های صبور دعا میکنند برای تمام بانوان ایرانی تا ان شاالله هیچ یک شرمنده صبوری فاطمه س و زینب س نشویم...

اگر ما دنبال چادر زینب را گرفته ایم ......فراموش نمیکنیم که مردانمان هم عباس وار جان برای ولایت می دهند و غیرتشان غیرت علوی است....

الهی که  هم بانوان پاکدامن ایرانی و هم مردان غیورمان پایدار باشند و بندگی کنند برای خدایی که احسن الخالقین است!

  • فاطمه قدیمی

 

هرچندفرصت برای یاس مهربانی کم دارم اما برای  صبر ریحانه ها  مشتاق شدم تا نقدی که پیرامون خاتون نگاشته بودم را در وبلاگم کار کنم! به هر حال این تقدیمی است  به ریحانه هایی که صبرشان الگویی است از زینب فاطمه و علی !

((حجاب خاتونی ها!)) را اینجا بخوانید.

ریحانه های دوست داشتی خدا...

از صبرمان که نوشتیم گویا به دل بعضی آقایان خوش نیامده..
نقادان فراموش نکنند اگر ما از صبرمان مینویسیم نمیخواهیم قد علم کنیم در برابر صبوری مردان... که من بارها خواسته ام بر رنجی که همسرم در بیرون از منزل و با لب تشنه می کشد اشک بریزم....
نوشتن از صبوری ما اعلام این مطلب است به بانوانی که بی صبوری روزگار میگذرانند و ریحانه بودنشان را به باد سپرده اند...
صبر ریحانه ها ارج می نهد صبر مردان غیور این مرز و بوم را و آفرین می گوید به مقاومتشان در برابر هوس بازی های شیطان... اما صبر ریحانه ها گله میکند از ریحانه هایی که بی دلیل شده اند ملعبه بازی بوالهوسان...
ریحانه های صبور دعا میکنند برای تمام بانوان ایرانی تا ان شاالله هیچ یک شرمنده صبوری فاطمه س و زینب س نشویم...

اگر ما دنبال چادر زینب را گرفته ایم ......فراموش نمیکنیم که مردانمان هم عباس وار جان برای ولایت می دهند و غیرتشان غیرت علوی است....

الهی که  هم بانوان پاکدامن ایرانی و هم مردان غیورمان پایدار باشند و بندگی کنند برای خدایی که احسن الخالقین است! 

 

  • فاطمه قدیمی

سلام!

خدمت دوستانی که سوالاتی رو مطرح کرده بودند عرض کنم که:

١) به سایت شبکه سه سیما و آرشیو برنامه گلبرگ مراجعه کنید . در اونجا موضوعات مختلف دسته بندی شده و شما با مطالعه میتونید پاسخ بسیاری از سوالاتتون رو دریافت کنید:

http://ch3.iribtv.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=145&Itemid=260

٢) به دوستان متاهل و البته مجرد هم خواندن کتاب زیر را توصیه میکنم:

(( روابط سالم در خانواده_ نوشته سید داوود حسینی))

٣) ضمنا بنده مشاور نیستم و روانشناسی هم نخوانده ام اما توصیه میکنم اگر نیاز به مشاوره دارید از مشاوره های تلفنی و هم چنین مرکز مشاوره دینی با شماره زیر تماس بگیرید. ( شماره تلفن مشاوره های تلفنی را هم میتوانید از ١١٨ دریافت کنید):

٠٢١٢٢۵٠٢٠٣٧

۴) هیچ یک از ما کامل و اگاه به همه مسائل نیستیم پس حتما از مشاوره های مطمئن در مورد موضوعات مختلف بهره ببرید و استفاده کنید.

یا علی....

  • فاطمه قدیمی

ازهنگامی که خداوند، بهترین هدیه اش ، کوثر، را به

 رحمه للعالمینش اعطاء کرد،

زن ، زیباترین آفرینش هستی

و مادر شدن بزرگ ترین لطف پروردگار لقب گرفت!

سپاس ایزد را به واسطه این لطف بزرگ!

و سپاس رسول مهربانی ها را که دینش ، بالاترین ارزش و احترام را برای زن در هستی قائل است!

و سپاس زهرا{س} را که آبروی زنان دو عالم است!

***

خدا روشکر که این وبلاگ و این منزل ما کاملا زنانه است ! و هر مردی در بدو ورودش میفهمه که مطالب اینجا به دردش نمیخوره!مگه نه خانوم های محترم؟چشمک

اما یک گلگی هم بکنم از دوستان عزیز که نمیدونم چرا سخته براشون بیان اینجا و یک سلامی خدمت ما عرض کنن! ناراحتولی راه به راه تو وبلاگ بعضی ها! نظر میدن! اون وقت اون بعضی ها همش میان و به بنده میگن : خیلی مونده تا به پای ما برسی! هنوز اول کاری!گریهالبته بگم که بنده بیشتر نظر خصوصی دارم و دوستان بیشتر ترجیح میدن این طوری با ما رابطه داشته باشن! ولی خب...  من اصلا حسودی نمیکنم ولی دلم میسوزه ها! آهم شما رو میگیره ها!شیطان

ببینم نمیشه وبلاگا رو زنونه مردونه کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

***

خواهران عزیز! بازم دغدغه های اجتماعی !داره منو وادار میکنه نکاتی رو خدمتتون عرض کنم! حسب وظیفه ای که جامعه روی دوش من گذاشته ها!عینک باید خدمت مجردین محترم عرض کنم که:

اولا! کاش بشه هیچ وقت ما خودمونو دست کم نگیریم ! و اگر باور داشته باشیم زیباترین هدیه آسمانها به زمین هستیم ، در انتخاب همسر بسیار دقت میکنیم! چرا که مردی که قراره بیاد و این زیباترین رو با خودش ببره هم باید این باور رو داشته باشه! پس شما رو به خدا همسرانی رو انتخاب کنید که اول از همه ذاتا و ظاهرا و باطنا ! بلد باشند با جنس زن چگونه رفتار کنن و بلد باشند چطور احترام بگذارند! و خدا نکنه ابز بالا به پایین و به چشم همون عقل ناقص بهتون نگاه کنند! ( برای دوستانی هم که کار از کارشون گذشته! بگم که شاید جناب دیوونه غربتی بتونن یک دوره کلاس فشرده همسرداری براشون بگذارند!)

دوما! بعد ازازدواج میفهمید که زندگی فیلم و سریال نیست! از اون جهت که رمانتیک و عاشقانه به پایان برسه! ولی یاد بگیرید چطور زندگیتونو کارگردانی کنید!

ما زن ها تشنه محبتیم! خجالتاینو نمیشه کتمان کرد! پس از مرد آیندتون بخواهید که در سخت ترین شرایط هم محبتش رو از شما دریغ نکنه!قلب ( نخندید! خنده نداره! وقتی وارد زندگی شدید اون وقت به حرف من میرسید)!

ودر پایان!: محبت کنید تا محبت ببینید و اگر بهترین باشید برای همسرتان او هم بهترین خواهد بود برای شما!

اگر زیباترین دل را و نگاه را و حرف را برای او داشته باشید او هم فقط برای شما خواهد بود!

ان شاالله که تمام خواهران عزیز و دوست داشتنی من که مجرد هستند یک روز بهترین و پاکترین ازدواج ها رو داشته باشند!

  • فاطمه قدیمی

دلم خیلی دنبال بهانه می گشت برای نوشتن!

دلم این روزها بهانه زیاد دارد....اما نه برای نوشتن!

***

کاش میدانستی سکوتم چقدر حرف ها دارد ....

حرف ها دارم با توی ای مرغی که میخوانی نهان از چشم...

 

  • فاطمه قدیمی