یـــاس بوی مهربانی می دهد

الهی ممنونم که یک معلمم!

یـــاس بوی مهربانی می دهد

الهی ممنونم که یک معلمم!

یـــاس بوی مهربانی می دهد

دست من و دامان تو...یا زهرا (سلام الله علیها)

۲۴ مطلب با موضوع «دلداده های حسینی» ثبت شده است

حال این روزهای ما شده حال روزهای بی روضه! که بی بهانه....و شاید هم با بهانه! دنبال نام ح س ی ن را می گیرند و...

دلم زیارت می خواهد...جرات ندارم بگویم زیارت «کربلا»! که تا آقا علی ابن موسی الرضا(ع) رضایتش نباشد...کربلا ما را راه نمی دهند!..

چقدر این روزها دل بی تاب من قد تمام سال های بی حسین پیر شده و زمین گیر! و گاهی می رود تا غرق کفر گویی شود که جمع کن بساط این عشق بازی ها را! حسین کجا می آید به دل مردابی تو نگاه کند! که حسین غلامان سینه چاک خود را دارد و تو ...

هزار بار بگفتم و هیچ درنگرفت

که گرد عشق مگرد ای فقیر و ...گردیدی!!!

تو کجا بساط عاشقی پهن کردی! که فقط مدعی بودی و حسین مدعی نمیخواهد!..بندگی که کردی برای خدا... وخدا که رضایت داد به بندگی مخلصانه ات...آن وقت حسین اجازه میدهد بیایی به سلام گفتن!تو که هنوز گیر اِن عَظُمَت ذُنوبی هستی چطور رویت میشود کربلا بخواهی ! که کربلا رفتن دل پاک میخواهد و یقین فی قلب و الاخلاص فی عمل و سلامة فی نفس!

تو ...فعلا..دست هایت را بال بگیر و ...بگو:فَانهُ لا یُغفرُ الذنوبَ کُلها جَمیعاً اِلا انتَ...پاک که شدی یقین بدان زائر میشوی !

 

  • فاطمه قدیمی

« به بهانه دلتنگی هایمح س ی ن

خیلی مهم است که سرت گرم چی باشد و قلبت برای کی و برای چی بزند. خیلی مهم است که دغدغه ات چی باشد و توی سرت هوای کی باشد! اصلا اگر دلتنگ یک حرم باشی...از ته دل...آن وقت تمام لحظه لحظه هایت سخت می گذرد. آن وقت وقتی که مجبور می شوی به یکی که از مشهد آمده بگویی زیارتت قبول، دلت می شکند؛ که باشد آقا! حواست هست که تو هنوز دعوتم نکرده ای به مهمانی؟ به سلام گفتن! نمی دانم این چه رسمی شده برای دل های ما.خیلی بد عادت شده اند.خیلی لوس شان کرده ایم!.همه اش هوای حرم دارند.هوای زیارت! گرما و سرما هم سرشان نمی شود! این دل های ما زخم خورده نیستند! اما بی تاب زخم های اهل بیت هستند.دل های ما شکسته نیستند از نامردی روزگار حال.نامردی نامردان نامرد تاریخ پیرشان کرده! ما پیر شده ایم از در انتظار بودن.از بی تاب بودن برای بوسیدن یک ضریح.آخر این غم شما می کشد مارا...

  • فاطمه قدیمی

« به بهانه شرمندگی مان »

ح س ی ن

 

+ مسحیان عراق در اربعین حسینی جشن کریسمس برگزار نمی کنند. 

 

 شرمنده عمۀ سادات! ولی ما نمی توانیم شب یلدا نگیریم و هندوانه نخوریم و خوش نباشیم!

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

پیام یک کاربر در سایت "حجت الاسلام شهاب مرادی" :

 

:به جای ضریح امام حسین علیه السلام، به مدرسه سوخته ها برسیم!

!عوضش پارتی شبانه از اهم واجباته که نباید از وقت فضیلتش بگذره .
 
:به جای نذری برای امام حسین علیه السلام، به زلزله زده ها کمک کنیم؛ بجای هیأت محرم، به زلزله زده ها کمک کنیم؛ بجای صرف پول برای ساخت ضریح جدید امام حسین علیه السلام، به زلزله زده ها کمک کنیم! 
 

؟ چرا هزینه یک ماه لوازم آرایش تان را ؛ هزینه دو هفته چالوس رفتن و ویلا گرفتن را؛ هزینه کافی شاپ رفتن تان را خرج زلزله زده ها نمکنید ؟اصلاً بیایید این دو ماه محرم و صفر را، هزینه شارژ اینترنت تان را خرج زلزله زده ها کنید که ما هم راحت باشیم! شب یلدا خرج نکنید و ولنتاین نگیرید و پارتی برگزار نکنید و خرج زلزله زده ها کنید! پالتو و بوت نخرید و خرج زلزله زده ها کنید! 
باز هم لازم است مثال بزنم که معلوم شود مشکل از وضعیت زلزله زده ها نیست و از شور و شعوری ست که حسین در جان مردم می ریزد و از آن می ترسید؟!! 
 
انگار همه فهمیده اند که هر چه داریم، از محرم و صفر داریم؛ به هر بهانه ای بر محرم مان تیر می زنند.. 
 
 
گفت :چرا به جای ضریح این پولها را به فقرا نمی دهند؟ 
 
گفتمش :جانم این پولها را فقرا داده اند برای ضریح!! 

 

 

 

  • فاطمه قدیمی

روی خوب سکه :

مادر که باشی، دغدغه تربیت فرزندت، شب و روز برایت نمی گذارد. تو روزها و شب ها دعا می کنی برای فاطمی شدنش و برای زینبی ماندنش. دعا می کنی برای عاقبت به خیری اش و برای محفوظ ماندنش. تلاش می کنی برای حلال خوردنش و برای مروارید ماندنش. توسل می کنی...به مادر دو عالم...قسم شان می دهی به چادر خاکی شان. توسل می کنی به زینب ...و به چادر خاکی اش . توسل می کنی به رقیه...و به چادر خاکی اش...و به بابای رقیه...به عمه رقیه...به عموی رقیه....به برادر رقیه...! تو دخیل می بندی به نام بزرگ سه ساله کوچک حسین! به کوچک دردانه حسین...به شیرین زبان حسین....آن وقت دلت آرام می گیرد. باور کن! آرام می شوی وقتی دخترت را می سپاری به بزرگ ترین نام های دو عالم...به سفینه النجاه...

 

 روی بد سکه:

وقتی دل خوشی ات زندگی در یک جامعه اسلامی باشد، باید خیلی چیزها را تحمل کنی و دَم نزنی! چاره ای نداری! بسیاری از خیابان ها و مغازه ها و پارک ها و مراکز تفریحی جای ما نیست ـ انگار ـ . پوشش ها کمی آن ور تر از نامناسب است! دختر و پسر ندارد. کوچک و بزرگ هم! و من گاهی فکر میکنم به آینده دختر بچه هایی که با پوشش بد!به خیابان ها می آیند! آیا ما داریم مادران فردای یک کشور اسلامی را خوب تربیت می کنیم؟ 

 

 بچه ها! به حکم بچگی شان ـ شاید  آزادتر باشند از روابط رسمی بزرگ ترها. ولی آیا دختر یا پسری که از کودکی قید و بندی در روابطش نیست، می تواند قید و بندهای بزرگ سالی را رعایت کند و به قوانین محرم و نامحرم تن بدهد؟

 

 روی خوب سکه:

روی خوب سکه زمانی است که میبینی "محیای محیا  محمد و آل محمد" چه زیبا شده قانون زندگی بعضی ها! 

 

 

خوب است بچه ها از کودکی اهل مطالعه باشند. ولی خوب تر این است که تضادی در وجودشان شکل نگیرد. مثلا بچه ببیند سفارش به پوشش را در خانواده و آن وقت چیز دیگری در کتب هایش ببیند! انگار پوشش چادر یک چیز نامفهوم است و برای غیر آدمیزادها... ـ زبانم لال ـ .  کتاب کودکانه است! پس نقاشی ها هم باید کودکانه باشند! پس یک مامان باید با مانتوی کوتاه و موی زیبا نقاشی شود...پس دختر بچه ها را باید با لباس های زیبا و غیر عرف در خیابان نقاشی کرد!...چون کتاب ها بچه گانه هستند می توانی تمام مظاهر زنان و کودکان غربی را نقاشی کنی! حتی یک جا می توانی بنویسی که  قهرمان قصه نای نای می کند...حسنی با نازی بازی می کند! حسنی نازی را دوست دارد...مامان برای نی نی  آهنگ می گذارد....بابا نی نی را می رقصاند!...پری با عروسک هایش در اتاق شان می رقصند! ...چون کتاب ها بچه گانه اند تو اجازه داری ذهن بچه ها را به هر سمتی که می خواهی ببری...می توانی هر جور که بخواهی بزرگ شان کنی!...اصلا کتاب که مهم نیست! میتوانی نخری و نخوانی! اما لباس که باید خرید! آن موقع کارت سخت تر است! چون باید کلی بگردی و بگردی و بگردی تا لباسی پیدا کنی که پاک باشد از تصاویر سیندرلا و باربی و سفید برفی و مرد عنکبوتی و بدمن و انگری برد و...

                            

 روی خوب سکه:

آنقدر این روزها توی این شهر پر از دغدغه ، خیمه های عزا برپا ست که خیالت راحت است برای واکسینه شدن اعضای شهر! آنقدر این روزها بر سر و سینه می زنند و اشک می ریزند که خیالت راحت می شود که در غربت نیستی! آنقدر عاشق هست توی این شهر که خیالت راحت می شود که تنها نیستی...که...هنوز...هم...دین...زنده...است!

 

 

 روی بد سکه:

روی بد سکه را بی خیال! این حرف ها تکراری است و گاهی از سر دلتنگی غُر می زنیم!بچسبیم به همان روی خوب سکه و همان توسل...و دعا...و البته همیشه با کنار گود نشستن و دعا کردن، مملکت آماده ظهور مهدی فاطمه«عج» نمی شود...که باید آستین بالا بزنیم برای تغییر سبک زندگی مان!

یاعلی!

 

  • فاطمه قدیمی

برای پدر که دختر و پسر فرقی نمی کند.

کوچک و بزرگ هم.....

_________

پسرها که پیش بابایند!

بابا ولی نگران دختر است!

 

 

 عمه زینب ؛

درگوشی می گویم،

به رقیه هم دل نبند....

بابا هوای دخترش را کرده...


  • فاطمه قدیمی

«به بهانه یک پدر»

ح س ی ن

برای پدر که دختر و پسر فرقی نمی کند.

کوچک و بزرگ هم.....

________

پسرها که پیش بابایند!

بابا ولی نگران 

 

 

 عمه زینب ؛

درگوشی می گویم،

به رقیه هم دل نبند....

بابا هوای دخترش را کرده...

  • فاطمه قدیمی

 فارغ از بغض های فروخوردۀ این روزها، وقتی درسکوت انتهایی شب های شلوغ این شهر شلوغ و آلوده! به دلتنگی هایت فکر می کنی،غربت بیشتر به سراغت می آید. حالا تو هِی ادای آدم های مجنون را دربیاور! پارچه سیاهِ عزای ارباب را بزن به پردۀ خانه ات! مبایلت را بگذار توی گوشت و روضه گوش کن،دنبال دانلود مداحی باش توی اینترنت...خودت را به آب و آتش بزن تا بهانه پیدا کنی برای گریستن!...(هرچند این روزها با اصالت ترین ها، بی بهانه می گریند!) مشکی پوش باش تا اربعین آقا!(رسمی که توی خانه ما از مرد به زن رسیده و حالا از مادر به فرزند!)چه فایده! وقتی سبک زندگی ایرانی!! گاهی تو را از اصلت دور می کند...

شاید برای خیلی های مان سخت باشد دو ماه نخندیدن!...نه! شاید فقط چهل روز....نه!نه!نه! فقط دو هفته!....فقط ده روز......... آخ! که برای خیلی های مان سنگین است تمامِ ماه محرم و تمام ماهِ صفر را عزاداری کنیم و روضه گوش بدهیم و...سیاه بپوشیم! ولی باورکنید توی همین شهر خودمان، همین گوشه و کنارها، بعضی مجنون ها هستند که برای لیلای شان تمام سال عزادارند!....تمام محرم و صفر سیاه می پوشند....تمام خنده های شان تلخ است این روزها...و قاطی با اشک!...باور کن! هستند مجنون هایی که وقتی تلویزیون جمهوری اسلامی ایران! "کوچه اقاقیا" و "مسافران" پخش می کند،زار می زنند از تنهایی و غربت یک کاروان! و وقتی "خاله شادونه" و "عموپورنگ"آواز سر می دهند برای شاد کردن دل بچه های این سرزمین، آن ها برای یک دختر سه سالۀغریب، بر سر و سینه می زنند!....آه! که چقدر بد است میان هم کیشان خودت هم تنها باشی و متهم به تند روی و متهم به دیوانگی و متهم به...

                                      

 مصیبت سنگین و عظیم است...

داغِ بزرگی است...

باید جان داد...

باید مُرد....

اگر لحظه ای برویم همسفر یک کاروان اسیر باشیم که پای پیاده، قلب زخم خورده و جسم بی طاقت دارند این روزها می رسند به شهری که...اراذل...و...اوباش....!منتظرشان هستند.

* نمی دانم چقدر سخت است این روزها نخندیدن و تلخ خندیدن! و چقدر سخت است "طنز" های سیمای جمهوری اسلامی ایران را ندیدن و به موسیقی های شادش گوش نکردن...ولی سخت است این روزها به راحتی نفس کشیدن و به راحتی زیستن و...

+ جناب ضرغامی! چشم! ما تلویزیون را خاموش می کنیم!


  • فاطمه قدیمی

 

 

 

حسیــــــــن جانم؛

من دل خرابم را حسینه ی ماتم تو کرده ام!

تو حسینیه ام را آباد کن!



  • فاطمه قدیمی

 

بچه ها نمی دانستند آتش با خاک هم خاموش می شود!

بچه ها نمی دانستند اگر لباس شان آتش گرفته، نباید بدوند!

بچه ها نمی دانستند میان آن همه نامحرم نباید دست عمه را رها کنند!

 

 ...بچه ها می دانستند... اما...

آنقدر نامحرمِ حرام زاده ریخته بود آن جا... که... نجات... در... فرار... بود...!

  • فاطمه قدیمی

 

  • به دختر بچه ها اخم که کنی، فوری دلشان می شکند!

حالا هر چه کوچکتر بدتر!

لازم نیست داد بزنی!

با همان یک اخم دنیا روی سرشان خراب می شود!

 

  • رقیه بنت الحسین را هم ارباً اربا کردند!

باور کن!

یک جا وقتی بابا، داداش علیِ بزرگش را از توی میدان جمع کرد...

بعد وقتی خبر عمویش را آوردند...

بعدتر وقتی بابا، داداش علی کوچش را توی خاک ها...پشت خیمه ها پنهان کرد...

سرِ بابای رقیه را که بریدند...رقیه اشهدش را خوانده بود!


  • فاطمه قدیمی