یـــاس بوی مهربانی می دهد

الهی ممنونم که یک معلمم!

یـــاس بوی مهربانی می دهد

الهی ممنونم که یک معلمم!

یـــاس بوی مهربانی می دهد

دست من و دامان تو...یا زهرا (سلام الله علیها)

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۰ ثبت شده است

 

زیارت مادرانه!

 کلافه بودم.زینب روی دوشم سنگینی می کرد. آمده بودم حرم، برای خداحافظی. چهار روز بود که در "مشهد" بودیم و حالا باید برمی گشتیم تهران. دلم نمی خواست خداحافظی کنم. چون احساس می کردم هنوز درست و حسابی سلامی نگفته ام که حالا بخواهم خداحافظی کنم. سرم درد می کرد. شیطنت های زینب این چهار روز خیلی اعصابم را خورد کرده بود، مخصوصا این که مجبور بودم به خاطر شلوغی جمعیت او را دایم در آغوش بگیرم و همین مسئله درد کمر و پاهایم را بیشتر کرده بود.

توی دلم دائم غر می زدم. به خانوم هایی که با خیال آسوده مشغول زیارت بودند، با حسرت نگاه می کردم و به حال خوبشان غبطه می خوردم. توی این سه سالی که با زینب به مشهد می آییم من هیچ وقت از زیارت امام رضا هیچی نفهمیده ام وفقط مشغول تر و خشک کردن این دختر بوده ام!

دلم خیلی پر بود. دیگر نمی توانستم با زینب یک قدم بیشتر بردارم. یک گوشه نشستم. بغضم ترکید. چادر را روی سرم کشیدم . اشک می ریختم و توی دلم به آقا می گفتم: (( آقاجون! من کلی حرف باهاتون داشتم. من هنوز سیر زیارتتتون نشده ام...آقاجون من...ببخشید اگر نتونستم آداب زائری رو رعایت کنم....))

زینب هنوز خواب بود و من داشتم زیر چادر نجوا میکردم....یک خانمی آمد،از خادمین حرم بود. چادرم را کنار زد و از زیر چادرش یک بسته ای درآورد و داد به من. بعد هم آرام گفت:این بسته رو آقا به زائراش سوغاتی می ده.... زیارتت قبول باشه ان شاالله!

گیج شده بودم. من هنوز توی حال خودم بودم ....بسته را نگاه کردم...یک تکه نان بود به علاوه یک زیارت نامه آقا و مقداری نخود و کشمش. بسته را گرفتم. خدایا....یعنی زیارت من رو آقا قبول کرده؟ یعنی به سلام دست و پا شکسته من ، علیک گفته؟ یعنی باور کنم که آقا من رو دیده و ...

دلم به حال زینب سوخت! چقدر به جونش غر زده بودم. چقدر این چند روز از دستش ناراحت بودم!...و گاهی از بودنش عصبانی...که با وجود اون من نمی تونم زیارت خوبی داشته باشم!

به صورت معصومش نگاهی کردم. پیش خودم گفتم، حتما زیارت همه مادرها همین جوری سخت و دشواره...و آقا این سختی رو می بینه و حتما توی دلش می گه: ....همین که اومدی تا این جا و به ما سلام دادی ، دل ما رو شاد کردی....

زینب دیگه بیدار شده بود. صورتش رو بوسیدم. دوباره درآغوش گرفتمش و برگشتیم سمت ضریح آقا. به زینب گفتم، با امام رضا خداحافظی کن، بگو امام رضا ، دوباره ما رو دعوت کن بیایم زیارتت... زینب هم بلند بلند هرچه را می گفتم ، می گفت....اما من آرام فقط در دلم گفتم: آقا ! ممنون که من و دخترم رو به حرمت دعوت کردی و به زیارت نابت شادمون کردی!

 

  • فاطمه قدیمی


چهل روز از درگذشت دختر این خانواده میگذرد. مادری سی ساله با یک فرزند هفت ساله که به دلیل سرطان از دنیا رفته است. داغ بزرگ و سنگینی برای نزدیکان است. داغی که تا مدتها بر دل شان سنگینی میکند و دیدن فرزند دخترشان آنها را بیشتر ناراحت میکند.

مراسم چهلم است و مجلسی زنانه در خانه مادر آن مرحومه برپاست. واعظ خانومی دعوت شده تا روضه ای کوتاه بخواند و به اصطلاح مجلس را گرم کند. واین واعظ خانوم یا به قول معروف ((خانوم جلسه ای)) شروع میکند به خواندن. از داغ فرزند از دست داده میگوید و می رسد به روضه خوانی برای مادر و خواهر مرحومه. تعجب میکنم. تا به حال در هر مجلسی از این دست شرکت کرده بودم ، برای مصیبت دیدگان روضه اهل بیت ع خوانده میشد حالا به فراخور مجلس اگر جوان از دست داده بودند روضه علی اکبر ع ، اگر دختر از دست داده بودند روضه رقیه س اگر مادری فوت شده بود روضه فاطمه زهرا س و به هر حال رسم بر این بوده که مخصوصا روضه حادثه کربلا خوانده شود تا التیامی باشد بر داغ ما که بدانیم داغی عظیم تر از حادثه کربلا به عالم دیده نشده و حقیقتا گوش دادن بر روضه اهل بیت ع آرامش دهنده تمام آلام و دردها و تسکین بخش ناراحتی های ما و بالاخص خانواده های عزیز از دست داده بوده و هست. اما چه میشود که عده ای برای گرما بخشیدن به مجلس خود (والبته شاید دریافت وجه بیشتر!) روضه اهل بیت را کنار گذاشته و روضه به فراخور حال آن خانواده میخوانند که مثلا حالا فلانی چه کند که دختر از دست داده و نوه اش جلوی چشمش هست یا این  خواهر با این داغ چه کند و ...و جالب اینکه بعد از پایان مراسم همه متفق القولند که عجب خانومی بود! چقدر اشک مردم رادرآورد ! چقدر مجلس را قشنگ گرم کرد...

***

برگزاری جلسات خانگی وعظ و خطابه( به خصوص در میان بانوان) مدت هاست که در کشور رایج است و متاسفانه برخی گردانندگان این جلسات  صلاحیت لازم را در اداره ان جلسات دارا نمی باشند. در برخی از این مجالس شاهدیم که سخنران را فرد نظرکرده ای میخوانند که به سبب بیماری یا تصادف و یا.. رو به مرگ بوده و ناگهان دست الهی نجات دهنده اش میشود! و حالا که به زندگی برگشته وظیفه  الهی! بردوشش است تا دیگران را در راه خدا راهنمایی کند ! و بارها شنیده شده که برخی از این خانوم ها ماجرای افرادی را تعریف میکنند که دچار مشکلاتی در زندگی شان بوده اند و بعد از مراجعه به این بانوان مکرم! و البته اجرای دستورات خاص آنها مشکلات حل شده و حالا بسیاری تشویق می شوند تا با مراجعه به این افراد ضمن پرداخت وجهی اندک! شاهد حل مشکلاتشان باشند.

یا هستند افرادی که به بهانه اینکه بسیاری از ایتام و مستحقین مالی را میشناسند از شرکت کنندگان در این مجالس وجهی به عنوان کمک دریافت میکنند و...

و دوستی برایم تعریف میکرد که دیده برخی از این بانوان سخنران احکام شرعی را که در محله خود بی حجاب و در محله ای که سخنرانی میکنند چنان روی خود را میگیرند که...

بد نیست نگاهی به این مطلب که در سایت وعده صادق آمده است بیاندازید:

((...در شهر ما مکانی است که آنرا خانه امام زمان نام گذاری کرده اند! که البته نقطه آغازی است بر شیوع یک سری خرافه و عقاید غلط . این مکان را شخصی قبل از فوتش وقف امام زمان (عج) می نماید، که ای کاش وقف یتیمانی بی سرپناه کرده بود، و حالا آنجا به جای ذکر انتظار، سفره ای پهن شده برای زنانی که می خواهند در لباس مذهبی دیده شوند و در جلسات عزاداری صدر مجلس بنشینند. .
از کرامات و ابتکارات این خانم ها هرچه بگویم کم گفته ام. در آنجا پارچه سبزی به دیوار نصب کرده اند، هرکه نذری دارد یک سنجاق(!!!) به آن می زند. هروقت آن سنجاق باز شد، باید نذرش را ادا کند، چه حاجتش روا شده باشد و چه نه! البته در خبر است از منبعی موثق (شخصی که به عینه دیده بود) که یکی از متولیان سنجاق ها را باز می کند. خدا عالم است.
یکی دیگر از هنرنمایی های اینها این است که یک بسته نمک تهیه نموده و بر آن دعاهایی خوانده، و نمک ها را در بسته های کوچک می ریزند. هرکه حاجتی دارد یکی از آن بسته ها را می برد و هروقت حاجتش روا شد یک بسته نمک برمی گرداند! حالا چرا این کار را کرده یا در کجای کتب حدیث و مفاتیح آمده که اینگونه، مشکل ها رفع می شود را باید از خودشان پرسید!...))
***

.

و نکات از این دست فراوان که متاسفانه ما گاهی راه را اشتباه و گاهی راه ساده تر را برای رسیدن به خدا انتخاب میکنیم و ساده دلانه ، دل را می سپاریم به کسانی که شاید اطلاعات اولیه دینی خودمان بیشتر از آنها باشد. کسانی که بیزحمت ادعای استادی علوم دینی را میکنند و البته به دلیل داشتن روابط عمومی قوی و زبان گیرا بسیار مورد توجه عموم قرار میگیرند. حیف و صد حیف که  گاهی زحمت کشان عرصه علوم دینی را کنار گذاشته و دل به نادانان می سپاریم. و البته حساب بانوان مکرمی که با داشتن تحصیلات حوزوی و دانشگاهی و البته مشغله کاری فراوان در عرصه های گوناگون ، برای برگزاری جلسات خانگی هم وقت میگذارند تا وظیفه و رسالت خویش در عرصه ارائه علم به  دیگران را به انجام برسانند جداست. چرا که حقیقتا ارزش بسیار خواهد داشت اگر مادری خانه دار با شرکت در این جلسات استفاده کافی و وافی را از حداقل وقتی که برای بهره گیری از معنویات گذاشته است ببرد و قطعا ثواب این آموختنی های ارزشمند نصیب کسیانی می شود که بی ریا علم الهی و دینی خود را به دیگران عرضه می دارند.

البته که ما زنان خانه دار وظیفه ای سنگین در اداره منزل برعهده داریم اما گاهی می شود وقتی کوتاه برای مطاله دینی خود بگذاریم و تا حدی خود را در این زمینه بالا بکشیم . مطالعات دینی و غیر دینی، خواندن مجلات و روزنامه های اجتماعی و سیاسی بسیار کمک خواهد کرد به بالابردن آگاهی هایی که شاید ما را ایمن سازد از هجوم اطلاعا ت غلطی که گاهی در برخی محافل و از سوی برخی نادان  ارائه می شود.

 

دو ماهنامه "فرهنگیان بسیجی" (مهر و آبان90)

  • فاطمه قدیمی