- ۳ شاخه یاس
- ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۲۰
از آن دسته خانم هایی نیستم که هر روز و هر ساعت راهی خیابان بشوم. خدا را شکر کارم را میتوانم در خانه انجام بدهم. خرید ـ تقریبا در نود درصد موارد ـ با همسر است. برای گردش و تفریح هم مکان های به خصوصی با همسر می رویم. گاهی که پیش می آید و از سر ناچاری مجبور می شوم چشم به آسفالت های تهران و پیاده رو هایش بیاندازم! دلشوره سراسر وجودم را فرا میگیرد. گله و شکایت تکراری نمی کنم از بی حیایی ای که روز به روز بیشتر میشود در این شهر، ناله نمی کنم از غیرت های بر باد رفته ، هر چند می دانم وای به حالمان است از کنار گذاشتن "امر به معرف و و نهی از منکر" ؛ با این توجیه که ؛ «خدا باور کن که کار از کار گذشته!»
دلشوره ام از بابت عقب افتادن از گروه مدهای روز به روز و تیپ های ساعت به ساعت و زیبایی های لحظه ای نیست. ناراحت نمی شوم از بابت دیدن هم جنس هایی که در ظاهر زیبایی شان یک سر و گردن که چه عرض کنم، از زمین تا اسمان فرق است بین ما و آنها ـ البته در ظاهر ـ ! که همه ما بانوان چادر به سر و محجبه به این باور قلبی رسیده ایم که حجاب مان در چشم غریبه ها آزار دهنده و شاید نازیباست! که البته جدای از آرامشی که به ما می دهد، قدرت دارد که اجازه نزدیک شدن چشم های هرزه را به ما ـ فرشته های زمینی!! ـ نمی دهد! که فرشته باید پاک باشد از بازی نگاه شیطان!
دلشوره دارم. دلشوره از فضای مجازی ای که میدان جنگ شده! جنگی ناعادلانه و نابرابر! جنگی بی قانون....بی قانون جنگل حتی! دلشوره از بابت تصاویری که حمله می کنند به ایمان مومنان! تصاویری که به غارت می برند حیا را و رواج می دهند لذت های شیطانی را...
دلشوره دارم از بابت دنیا....از وسوسه های لذت بخش و گناه های شیرین و....وای به روزی که ایمانمان ضعیف شود
دلشوره دارم برای نیمه ی دیگر زندگی ام. برای کسی که ایمانم را کامل کرد. برای همسرم. همسری پاک دامن،مومن و معتقد. اما به حکم غریزه زنانه ای که دارم...دلشوره دارم! دلشوره از بابت شیطان هایی که صبح تا شب در خیان های شهر کارشان خرید نگاه است. شیطان هایی که کارشان را خوب بلدند. فرقی نمی کند درجه ایمانت چقدر باشد، جلویت رژه می روند...ناز میکنند... پشت چشم نازک می کنند...بی مقدمه حرف می زنند و....و این جاست که تو(مرد مومن و با ایمان) فقط و فقط باید دست به دامان خدا ببری. اصلا در مبارزه با این همه شیطان هایی که صبح تا شب وظیفه شان تحریک تو و سقوطت به درون آتش است، چه کسی غیر از خدای احد و واحد می تواند نجات دهنده باشد؟
دلشوره دارم از بابت ساعت هایی که به اجبار شغل مردانه ات باید در فضای مجازی باشی. در جنگل بی قانون. بی قانون حیا. بی قانون غیرت. بی قانون حریم شخصی! که تف بر این حریم شخصی که «ورود آزاد» است و حریم شیطان! حریم شیطانی که اگر خودت هم نخواهی به رویت باز می شود و دعوتت می کند برای یک نگاه....!
دلشوره دارم و به حکم همین دلشوره است که دعا می کنم...
دعا برای با تقوا تر شدنت...
دعا برای محکم شدن دژهای الهی مقابل چشمانت...
دعا برای قوی تر شدن ایمانت...
دلشوره دارم وبه حکم همین دلشوره است که دعای روز و شبم می شود :
« اللهم عجّل لِوَلیکَ الفرج»
****
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط ذکری دارند برای رهایی از نگاه به نامحرم ؛ « یا خَیرَحَبیبٍ و مَحبوبٍ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ و آلِه» ایشان در تفسیر این ذکر می گویند : «چشمت به نامحرم می افتد، اگر خوشت نیاید که مریضی! پس اگر خوشت آمد فورا چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو: یا خیر حبیب... ؛ یعنی خدایا من تو را می خواهم، اینها چیه، این ها دوست داشتنی نیستند ، هر چه نپاید، دلبستگی نشاید...»
· بالاخره تمام شد. کتاب "حاج آقا مجتبی" را می گویم. بعد از مدت ها توانستم برای خودم یک وقت خالی پیدا کنم و وقتم را صرف خواندن کتاب بکنم. آخرین کتابی که خوانده بودم، "دا" بود. چهار یا پنج سال پیش. وقتی فرزندم آنقدر کوچک بود که در طول روز ساعت ها می خوابید و من فرصت بیشتری برای مطالعه داشتم. به نسبت بزرگ شدن او وقت آزاد من هم کم تر شد.
مدت ها بود دلم برای کتاب خواندن تنگ شده بود. یک لیست بلند دارم از کتاب های نخوانده ! اما کتاب خاطرات حاج آقا مجتبی یک چیز دیگر بود. احساس می کردم باید حتما بخوانمش! یک واجب دینی برایم شده بود! شاید می خواستم این طوری به خودم بقبولانم که ؛ عیبی ندارد اگر نتوانستی از حضور پر برکت این مرد استفاده کنی می توانی با پیگیری درس های اخلاق و کتاب های منتشره شده از ایشان بخشی از خلاء های دینی ات را پر کنی!
کتاب سرشار است از زیبایی...از سادگی زندگی یک مرد بزرگوار و من خوشحالم که توانستم به بخشهایی کوتاه از زندگی این مرد خدا راه پیدا کنم. کتاب فقط ذکر خاطرات نبود. که در پس هر خاطره ای درسی بزرگ نهفته بود . مثلا در بخشی از کتاب به نقل از یکی از شاگردان حاج آقا که نسخه ای برای جلوگیری از غفلت از یاد خدا می خواسته، آمده است: « صبح که می خواهی بروی {بیرون از منزل}، صد مرتبه بگو لا حول و لا قوه الا باالله و صد مرتبه صلوات بفرست.شب هم صد مرتبه بگو لااله الاالله و صد مرتبه صلوات بفرست و در هر روز مقید باش که چهار صد مرتبه استغفار کنی.»
· مادر بودن و مادری کردن کار دشوار و سختی است. همسر داری کردن هم. البته اگر قرار باشد همان مادر و همان همسری باشی که مدنظر اسلام است، باید برنامه زندگی ات به گونه ای باشد که فقط یک بعدی نباشد.
به نظرم فقط رسیدگی به کارهای منزل آدم را رشد نمی دهد. وقتی صبح ها برای خواندن نماز بیدار شوی و بعد به جای بازگشت دوباره به رختخواب ، روزت را با تلاوت چند آیه از قرآن آغاز کنی، کتاب بخوانی، سری بچرخانی در مجلات و روزنامه ها و خلاصه هزاران کاری که چیزی به دانسته هایت اضافه کند، انجام دهی، میتوانی رشد پیدا کنی.
من شخصا این برنامه را اجرا کرده ام و احساس می کنم با اینکه خواب کمتری دارم و حجم فعالیت هایم بیشتر شده، اما احساس کسالت کمتری می کنم و با وجود خستگی از کارهای خانه و بچه داری کردن، آدم با نشاطی هستم. شاید دلیلش این باشد که با سرعت و لذت، تمام کارهای روزانه ام را انجام می دهم تا یک وقت خالی پیدا کنم برای مطالعه ی یک کتاب یا یک مجله یا گوش کردن به یک سخنرانی مذهبی یا حتی پزشکی.
به هر حال مادر باشید و البته همسر ولی غافل از دنیای اطراف تان نباشید!
فروردین و اردیبهشت برای خیلی از خانواده هایی که فرزند سن ورود به مدرسه دارند، زمان دلهره و اضطراب است. زمان پیدا کردن مدرسه و امتحان ورودیه و مصاحبه و ... .
وقتی فرزند عزیز تر از جانت به سن مدرسه نزدیک می شود، خوشحالی سراسر وجودت را فرا می گیرد؛ چه اینکه قرار است یک دوره مهم و سرنوشت ساز در زندگی هر دوی شما آغاز شود. دقیقا به همین دلیل است که دغدغه پیدا کردن یک مدرسه خوب و مناسب زندگی را زیر و رو می کند!
البته این زیر و رو شدن زندگی بستگی به میزان وسواس شما در انتخاب مدرسه دارد. اگر خیلی معتقد به مسایل تربیتی و اعتقادی هستید، به دنبال مدارس خاصی باید باشید و اگر به مباحث تحصیلی و علمی اهمیت می دهید به دنبال مدارسی خواهید بود که نمودار تحصیلی و موفقیت دانش آموزانش بالا باشد.
من به عنوان مادر یک دختر شش ساله، یک سال بود که به دنبال یک مدرسه خوب برای دخترم بودم. آنچه که برای من اهمیت داشت فضای تربیتی مدرسه بود. فضایی که در آن به ارزش های اسلامی اهمیت داده شود . برای من خیلی مهم بود که فرزندم با چه کسانی دوست می شود. خانواده دوستانش چه کسانی هستند و به طور کل دلم می خواست همان چیزهایی که برای من و پدرش مهم است و به عنوان ارزش تلقی می شود، برای دوستان فرزندم و خانواده های شان هم مهم باشد. البته پیدا کردن خانواده های یک دست و یک شکل در جامعه هم دشوار است چه رسد به مدرسه. ولی همین که مدرسه ای را انتخاب کنیم که به یک سری از اصول پای بند هستند و اعتقادات مذهبی خانواده ها برای شان اهمیت دارد، تقریبا نیمی از راه را رفته ایم.
مدارس غیرانتفاعی در سطح شهر فراوان بودند. ولی به دلایلی که گفتم به دنبال مدرسه ای با معیارهای مذهبی بودم. اینگونه مدارس در شهر به مدرسه ی اسلامی معروف هستند که بعد از امتحان وردی از دانش آموزان، معیارهای مذهبی خانواده ها در مصاحبه را ملاک انتخاب دانش آموزان قرار می دهند.
به نظر من مزایای یک مدرسه غیر انتفاعی با رویکرد مذهبی اولا رسیدگی کافی به مباحث درسی دانش آموزان،ثانیا نظارت بر رفتارهای اجتماعی و اعمال مذهبی،ثالثا داشتن برنامه های به اصلاح فوق برنامه ـ مثل آموزش زبان،ورزش،قرآن و...ـ می باشد. البته این مدارس یک عیب هم دارند و آن هزینه بالا برای ثبت نام دانش آموزانش است.
در واقع اگر شما یک خانواده مذهبی هستید و دغدغه تربیت صحیح فرزندتان را دارید، تنها به شرطی می توانید در این مدارس ثبت نام کنید که از نظر مالی متمکن باشید! مثلا باید آن قدر پول داشته باشید که بتوانید برای مقطع پیش دبستانی فرزندتان سه و نیم میلیون ، برای اول دبستان چهار میلیون ، برای پیش دانشگاهی نه میلیون و...را بپردازید! اگر هم از نظر مالی در مذیقه هستید، متاسفانه باید ضمن مراجعه به مدارس دولتی در سطح شهر، چهار چشمی فرزندتان را زیر نظر داشته باشید!
بنده اصلا و به هیچ وجه قصد تخریب مدارس دولتی و بالابردن ارزش مدارس غیرانتفاعی را ندارم!
من هم یک مادرم! و مثل خیلی از شما مادران عزیز دوست دارم فرزندم دور از فضاهای آلوده به گناه رشد یابد و از آن جایی که مدرسه حقیقتا یکی از مهم ترین مکان هایی است که شخصیت اجتماعی فرزندان مان در آن رشد می یابد، باید فضایی سالم ،پرنشاط و مزین به ارزش های اسلامی باشد.
متاسفانه در سال های اخیر به دلایلی که ذکرش در این مقاله نمیگنجد، شاهد رشد روزافزون تماشای ماهواره در خاانواده ها هستیم. کافی است گشتی در شهر بزنیم؛ در پشت بام ها و بالکن بیشتر خانه ها چه می بینید؟
خانواده ای که بی هیچ مراعاتی کانال تلویزیونش روی برنامه های ماهواره است، چگونه خانواده ای می تواند باشد؟ در این خانواده فرزندان چگونه رشد می یابند؟ چه می بینند؟ چه می شنوند؟ در مدرسه ی آن ها چه می گذرد؟
ـ یکی از دوستانم برای ثبت نام دخترش به یک مدرسه مراجعه کرد. حین پر کردن فرم ثبت نام متوجه شد که تعدادی از معلمین و ناظم مدرسه مشغول صحبت کردن درباره صحنه های یک فیلم هستند! وقتی دقت کرد فهمید این فیلمی که این بندگان خدا تعریف می کنند را در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ندیده و اصلا هم نباید دیده باشد! در نتیجه...
ـ در مطب پزشک نشسته بودم. خانم منشی تعریف می کردکه برادر زاده اش می گوید؛ در مدرسه زنگ های تفریح بچه ها نمایش فیلم هایی را که در ماهواره دیده اند، اجرا می کنند و هر کس هم در یک نقش قرار می گیرد!
ـ دخترم را به پارک برده بودم. او مشغول بازی با قاصدک ها شده بود و من متوجه دو کودک زیر چهار سال در گوشه ای از پارک شدم! یک دختر و یک پسر! متاسفانه از ذکر تصاویری که دیدم معذورم و مطمئنم این حرکات نتیجه ی تماشای فیلم های غیر اخلاقی بوده است.
مثال هایی که آوردم تنها بخش کوچکی از هزاران مشکلی است که متاسفانه تماشای ماهواره در مدارس ما ایجاد کرده است. در مدارس دولتی چه می گذرد؟ نمیدانم نظارت بر رفتار دانش آموزان در مدارس دولتی چه قدر است و آیا اصلا نظارتی صورت می گیرد؟ معلمین چه نقشی در این زمینه دارند؟ معلمی که خود ابایی از تماشای ماهواره ندارد چگونه می تواند نظارت بر رفتار دانش آموزانش داشته باشد؟ سیستم آموزشی ما چقدر دانش آموزان را در برابر گناه واکسینه می کند؟
چه باید کرد؟ برای تربیت صحیح فرزندان مان چه باید بکنیم؟ چقدر باید آنها را واکسینه کنیم تا در محیط های آلوده هم ایمن بمانند؟ واکسیناسیون ما تا کی و کجا دوام دارد؟
حالا مدرسه دولتی یا غیرانتفاعی؟ مدرسه دولتی به دلایلی خوب و به دلایلی که عمدتا تربیتی می باشند، مناسب نیستند. مدارس غیرانتفاعی اسلامی هم به دلایلی که آنهاهم عمدتا تربیتی می باشند خوب هستند و البته تنها دلیل رد آن ها هم هزینه بالای ثبت نام شان است!
بالاخره دیروز تصمیم قطعی خودم مبنی بر انتخاب کاندیدای اصلح برای ریاست جمهوری اسلامی ایران را گرفتم! کسیکه صریح ترین،شفاف ترین و انقلابی ترین مواضع را در مناظره ها داشت.
« جناب آقای دکتر غلامعلی حداد عادل »
هر چند در روزهای گذشته تردید بین آقایان ولایتی ، حداد و جلیلی داشتم ، اما با حفظ احترام به شخصیت و روحیه انقلابی دکتر جلیلی، دکتر حداد عادل رو بهترین و سالم ترین فرد برای ریاست جمهوری می دانم چرا که :
ـ مثل آقای جلیلی بی تجربه نیستند و بالاخره سال ها حاضر در متن و فضای مدیریت سیاسی کشور بوده اند. (انشاالله آقای جلیلی بمانند برای انتخابات بعدی)
ـ مثل آقای رضایی مغرور نیستند! که دائم من من کنند و...
ـ مثل آقای رضایی سیاه نمایی نمی کنند!
ـ مثل آقای ولایتی بی تفاوت نیستند در دفاع از اصل نظام جمهوری اسلامی ایران ( عطف به مناظره دیروز که آفای حداد یک تنه پاسخگوی مواضع نادرست برخی کاندیداها بودند)
ـ مثل آقای عارف جوگیر فضای امنیتی و بازی های سیاسی نیستند.
ـ مثل آقای عارف به ارزش های انقلابی و اسلامی حمله نمی کنند.
ـ مثل آقای روحانی د ر و غ گ و نیستند!
ـ مثل آقای روحانی به ارزش های انقلابی و اسلامی حمله نمی کنند.
ـ مثل آقای قالیباف اهل بریزو بپاش و اطرافیان تجملاتی نیستند.
و....
به هر حال من معتقدم که ایشان به دلیل سلامت اخلاقی که دارند قطعا می توانند کشور را به سوی سلامت سیاسی و اقتصادی رهنمون کنند.
به امید ایرانی آرام
با مرد آرام میدان
زمانه ی خیلی بدی شده. خیلی خیلی بد. عصر تکنولوزی به سرعت نور در حال سلطه ی کامل بر زندگی آمادم هاست و ما بی آنکه بفهمیم ـ خوب یا بد ـ خوب اسیری می کنیم!
البته و صد البته که اسیری ما در این فضا گاهی واقعا رنگ و بوی نبرد و جنگ به خود می گیرد و وظیفه ی مسلمانی ات ـ دقت کنید نوشتم مسلمانی نه ایرانی ! ـ حکم می کند که زره جنگ بر تن کنی و لبیک گویان بنشینی پای مانیتور!
در خانه ی ما هم همین طور است. خانم خانه که بنده باشم یک جور پای مانیتور در حال جنگ و البته کمک رسانی پشت جبهه هستم و همسرم هم جور دیگری خارج از فضای خانه! اصلا همین احساس تکلیف ما باعث شده که خیلی از کارها ی منزل و ایضا چیزهای خصوصی را با ایمیل به اطلاع هم برسانیم ! و کلا نارضایتی ای وجود ندارد! البته تا همین الان وجود نداشت...
همین الان که جمعه/بیست و هفتم اردیبهشت است و همسر گرامی تشریف برده اند هیئت الرضا برای تهیه گزارش ، بنده از سر اتفاق گذرم افتاد به کَنزاس؛غربتِ روزهای غربت ِ دیوونه ی غربتی! .... و وای و واویلا که دیدم این عشق دنیا و آخرت ما درب وبلاگش را به دووووووووووووووووووووووون مشورت با عشق دنیایی و اخروی اش تخته کرده!
خُب من هم دیدم که حالا که قرار نیست بعد از تشریف آوردن ایشون به منزل اخم و تَخم راه بندازم ـ قابل توجه مجردها/ بعد از ازدواج با همسر و هنگامی که او با کوله باری از خستگی به منزل می آید، حتی در اوج ناراحتی از سلاح لبخند و محبت استفاده کنید ـ گفتم حرف دل شکسته ام را در وبلاگم بنویسم. حالا نمی دانم همسر عزیز کی و کجا این جا را خواهد خواند اما دلم می خواهد برایش بنویسم که : «............................................................................................................»
ببخشید خییییییییییییییییییییییلی خییییییییییییییییییییلی خصوصی بود!
دنیا را میگویم!
بازار بهاره ای سراغ ندارید که پاک کنندۀ غبار های تنهایی بفروشد؟
یا فروشگاهی که کمی خدا را یادمان بیاندازد؟
راستی کجا بلیط زیارت حراج میزنند؟؟
و کجا سبزۀ پاکدامنی سبز میکنند؟
میترسم میان این همه شلوغی دنیا...گم شوم و من هم غرق این سیل ویرانگر شوم!
باید خیلی کارها کرد تا...!
و
باید خیلی کارها نکرد تا....!
بماند...
خیلی بد است که جنس آدم ناخالصی داشته باشد!