به نام تو آغاز میکنم ای تمام عشق!
بسم الله...
عاشقان در دنیای ما از درخت عشق دو گونه طلب دارند:
جمعی اهل شکوفه هایند
و
جمعی اهل میوه ها !
هر دو از بارانی که از آسمان باریده و درخت عشق را بارور کرده است،
روییده اند.
شکوفه ها نمایندگان فطرتند،
نماینده تام آسمان.
آنها که بارانی اند ،
عاشق شکوفه ها هستند،
و کدام ره گذری دست هایش به شکوفه های اوج می رسد؟
عشق آسمانی دست طلبی می طلبد به بلندی نور،
که خود داستان دیگری دارد.
اما عشاق دیگری، اهل میوه اند.
ره گذرند.
اهل عبورند.
دیدگانشان که به زیبایی و فربهی سیب سرخ می افتد،
به انتظار مینشینند تا نزول کند و شکارش کنند.
پس عاشق منتظر است،
و چه به جا گفته اند :
(( الانتظار اشد من الاحتظار ))
عاشق در مرز میان مرگ و حیات است،
و
این است که عشاق ،
چه اهل سیب سرخ باشندو(( عشق زمینی ))،
و
چه اهل شکوفه ها باشند و (( عشق آسمانی )) ،
مرگ آگاهند !
زیرا که در مرز جدایی موت و حیات می زیند.
این زیباترین حضور عشق است در مملکت باطن عشاق ،
واتفاقا مرز میان عشق زمینی و عشق آسمانی !
اگر دیگران بپرسند :
پس چرا عشق های زمینی به آسمان نمیرود ؟!
می گویم:
عشق زمینی را نمیفهمید !
و اگر نه عاشق مرگ آگاه است و تا عاشق بماند،
مرگ آگاه خواهد بود.
البته این اتصال همیشگی باز نسیمی می طلبد تا عروج را آغاز کند ،
و این است که گفته اند:
(( من عشق و کتم و عف و مات مات شهیدا. ))
یعنی این مرگ عاشق،
به نسیمی خفیف از نفحات عالم،
اتصال عشق زمینی او به آسمان است.
عاشقی که نمیرد،
بی شک عاشق نخواهد ماند،
چه واصل باشد و چه نباشد...
***
هفت سال از زمانی که با آبینه خداحافظی کردم می گذرد.
وبلاگ نویسی برای من که هم زمان روزنامه نگاری هم میکردم فرصت خوبی بود برای نوشتن . انگار مجبور باشی بنویسی و هنگامی که مجبور به نوشتن باشی ذهنت هم مجبور به فکر کردن می شود و تراوشات ذهنی پشت سر هم می آیند و نگارش آنها تو را بیشتر هل می دهد به جلو... برای نوشتن!
در این هفت سال به برکت جناب دیوونه غربتی! کار نگارش کمتر شد و بعد هم زینب کوچولوی شیطون تمرکز برای نگارش نمی گذاشت!
حالا مدتی است که باز هم به برکت دیوونه غربتی!(البته بگم که ایشون یک کم دیوونه هستن!ولی غربتی نیستن!! و این اسم یادگار سالهای دور از وطنه، سالهایی که غربت ایشون رو دیوونه کرده بوده! و دیوونگی باعث میشه خدا عنایتی بهشون بکنه و بنده رو سر راهشون قرار بده!) وسوسه شدم برای نگارش! تا نگارش مطالب جزئی بیشتر ذهن رو یاری بده برای نگارش مقالات پربارتر!
هرچند فراموشی سبب شد که رمز عبور وبلاگ قبلی (آبینه) را به یاد نیاورم و مجبور به ساخت وبلاگ جدیدی باشم.
حضورتان در این آغاز را می ستایم و امید دارم با نظرات گران قدرتان یاری گر قلم کوچکم باشید.انشاالله!
- ۹۰/۰۱/۱۰