سلام چاه دلتنگی های یک مرد غریب
این روزها کار دلمان شده نشستن کنج خانۀ اهل بیت، زانو زدن و اشک ریختن...فریاد زدن و ضجه زدن. داغ بزرگی است یتیمی و بی مادری فرزندان علی و از آن داغ سنگین تر داغ بی زهرا شدن علی است. این روزها تک تک کلمات گویا هزاران حرف ناگفته دارند و کاش گوش هایمان کر شوند از شنیدن برخی حقایق...حقایقی که یک تاریخ را شرمندۀ زهرا و فرزندانش کرده است...
***
ذکر تسبیحات تو، بانوی بانوان عالم، عجیب پیوند خورده با جانمان و من این روزها دانه دانه اشک هایم را برای مظلومیتت تسبیح میکنم...
و ذکر شب و روزم میشود:
الله اکبر به وجود ملکوتیت!
الحمدلله به ولایت علی....
سبحان الله به کوثر اعطینا شده!
***
کوچه های بنی هاشم...
یک مرد که ننگ تاریخ را برای خود می خرد! وای بر دستان تو... فردای قیامت!
یک بانو که...نور است ...و ریحانه....و دختر یک پیامبر آخرالزمان!
و یک سیلی...که بر گل مینشیند ...
پر است سینۀ پر از غم مجتبی....
***
قیامت شده پشت درب خانۀ علی!
یک نفر آتش بر درب خانه می زند!
یک نفر آتش بر جان علی می ریزد!
***
بشکند دست آنکه تازیانه زد بر دستان علی...
وبر بازوی فاطمه....
و بر جان فرزندان این خانه !
حرمت مادر که شکسته شود...
کربلا برپا می شود....
کربلا...
و کربلا از این جا آغاز میشود! از پشت درب خانه علی! از همان جا که زهرا پهلویش شکست و محسنش سقط شده! کربلا از همین جای تاریخ رقم میخورد!
***
زمین شرمنده است! دیگر وقت پر کشیدن شده! خدا به داد دلِ علی برسد! به داد دلِ امیرالمومنین تمام تاریخ!
فرزندان خانه علی بی مادر شده اند..
و علی...بی همسر...بی زهرا...
***
سلام چاه دلتنگی های یک مرد غریب!