یادداشت های یک بانوی محجبه! (1)
خدای خوبم! ...به سرمایه های خودم در بازار دنیا که نگاه میکنم، سرم را با افتخار رو به سویت میکنم و خوشحالم از اینکه این جا..من...فقط و فقط...با...تو...معامله...میکنم!چادرم را که سر میکنم، میدانم فرشته ای از سوی تو ، برای نگهداری از من ! به سویم می آید و من به خود می بالم که رضایت تو را سبب شده ام!
خدای مهربانم! اینجا و روی زمین و در بازار معاملات ناصواب زمینی ، عده ای بهترین سرمایه هایشان را به ارزان ترین مبلغ ممکن می فروشند...
آنها زیبایی شان را می دهند تا فقط یک نگاه بخرند...
تمام وجود پاکشان را می دهند تا فقط یک لبخند بخرند...
آخرتشان را می دهند و دنیا می خرند...
و...تو را می دهند و....هیچ به دست نمی آورند!
...ومن ، بانوی چادر به سر تو ، پیروز معامله دنیایی ها هستم!
که من زیبایی ام را می پوشانم و رضایت تو را میخرم!
خنده ام را پنهان میکنم و لبخند تو را می خرم...
نگاهم را نگاه می دارم و نگاه تو را می خرم!
چادر که بر سر دارم، انگار تمام دنیا زیر پایم است. تمام وسوسه ها و نگاه های آلوده، زیر قدم های من له می شود و انگار که من تیری میشوم در نگاه شیطانی که افسار انداخته بر گردن عده ای که لبیک گفته اند به خواهش های نفسانی شان!
...ومن فقط لبیک به تو گفته ام خدای تمامِ تمامِ دنیا! ...که تمام دنیا یک طرف و نگاه رضایت تو یک طرف، آن هنگام که از آن بالا ، نگاه می کنی به من، بانوی چادر به سرِ فاطمۀ زهرا (س) !
1) بانوی رندانه.....چه دلنشین از چادر نوشته!
- ۹۱/۰۲/۱۲