خون میچکد از محمل و جمعی به نظاره یک زینب و این محنت بسیار که دیده نازک قدم و خار مغیلان و ره شام افتاده ز اطفال روی خار که دیده چون عارض گلرنگ یتیمان حجازی نیلی رخی از سیلی اشرار که دیده گه کوفه و گه شام گهی دیر نصاری جز آل علی این همه آزار که دیده صلی الله علیک یا ابا عبدلله
داغ کربلا در دلت همیشه اتشین...اشکت مدام ... بغضت همیشگی...لحظه ای که ارزوی یاریش را کردی ...لحظه ای که برای همراه شدن با کاروان غمش دلت هوای خار مغیلان داشت...از دعای خیر محرومم نکن...
تو حسینیه ام را آباد کن!
...و قطرات اشک!