نمیخواهم یلدای امسال، قصه بلندی برایتان بگویم!کمی صبر جایز است! قول میدهم قصه امشبم قصه ای کوتاه تر باشد!
***
قصه شهدای کربلا،قصه آدم هایی است که از روز اول تولدشان انتخاب می شوند تا در یک نیم روز جسم و جانشان را فدای حسین(ع) کنند.
شهید کربلا شدن، پایان زندگی آدم هایی بود که خواستند تا ابد جاودانه بمانند... و جاودانه ماندن در رکاب حسین ، زیباترین انتخاب آن روزگار آن هفتاد و دو نفر بود!
هفتادو دونفر با هفتادو دو قصه زندگی!
و قصه زندگی زهیر(یکی از آن هفتادو دونفر) چه پیچ و تاب ها می خورد تا می رسد به کربلا و می رسد به حسین (ع).
قصه زندگی زهیرعثمانی مسلک،قصه زندگی کسی است که سی سال یک نفر را دوست ندارد!سی سال بنی هاشم را عامل قتل عثمان می داند...
سی سال نمی گذارد مهر علی و فرزندانش در قلبش رسوخ کند...
و ناگاه این قصه می رسد به یک دیدار!
و یک دیدار او را می رساند تا به اوج!
قصه زندگی زهیر،به واسطه بی آبی کاروانش، گره می خورد به کاروان حسین ...
و بعد از سی سال دوست نداشتن حسین (ع) و بنی هاشم، یک نگاه او را می رساند به چشمه های جوشان بهشتی!
بیداری زهیر از یک دوست نداشتن شروع می شود
... و با یک دیدار به پایان می رسد
...و با یک شهادت جاودانه می شود!
قصه بیداری زهیر ، قصه بیداری آدم هایی است که سال ها تن می دهند به تحمل زر و زور و تزویر ....و ناگاه الله اکبر می گویند و طلسم سکوتشان می شکند و تن می دهند به مبارزه!
***
قصه بیداری ملت های امروز منطقه، همان قصه ماندگار زهیر (یکی از هفتادو دونفر شهدای کربلا) ست! قصه ملت هایی که پس از سال ها تحمل ظلم، الله اکبر می گویند و بر میخیزند تا با افتخارتر از قبل فریاد بزنند که :
((ما امت محمد _صلوات الله علیه_ هستیم!))