یـــاس بوی مهربانی می دهد

الهی ممنونم که یک معلمم!

یـــاس بوی مهربانی می دهد

الهی ممنونم که یک معلمم!

یـــاس بوی مهربانی می دهد

دست من و دامان تو...یا زهرا (سلام الله علیها)

شعله در شعله دل کوچه پر از غم می شد 

کوچه در آتش و خون داشت جهنّم می شد

 

“باید آتش بزنم باغ و بهار و گل را…”

روضه مکشوف تر از آن چه شنیدم می شد

 

بین دیوار و در انگار زنی جان می داد

جان به لب از غم او عالم و آدم می شد

 

لااقل کاش دل ابر برایش می سوخت

بلکه از آتش پیراهن او کم می شد

 

زن در این برزخ پر زخم چه رنجی دیده است؟

بیست سالش نشده داشت قدش خم می شد

 

تا زمین خورد صدا کرد: “علی چیزی نیست”

شیشه ای بود که صد قسمت مبهم می شد

 

آن طرف مَرد، سکوتش چِقَدر فریاد است

روضه جان سوز تر از غربت او هم می شد؟

 

میخ ! کوتاه بیا ، همسرم از پا افتاد

میخ هر لحظه در این عزم، مصمّم می شد

 

غنچه دارد گل من تیغ نزن بی انصاف

حیف، بابا شدنم داشت مسلّم می شد

 

ناگهان چشم قلم تار شد و بعد از آن

کربلا بود که در ذهن مجسّم می شد

 

کوچه در هیأت گودال در آمد آن گاه…

بارش نیزه و شمشیر دمادم می شد

 

اشک خواهر وسط هلهله طوفانی بود

اشک و لبخند در این فاجعه توأم می شد

 

سیبِ سرخی به سر شاخه ی نیزه گل کرد

داشت اوضاع جهان یکسره در هم می شد

 

که قلم از نفس افتاد، نگاهش خون شد

دفتر شعر پر از واژه ی شبنم می شد

 

کاش همراه غزل محفل اشکی هم بود

روضه خوان، مقتل خونین مقرّم می شد

 

 شاعر: "علی اکبر لطیفیان"

 

  • فاطمه قدیمی

 

حرمت مادر که شکسته شود...

کربلا برپا می شود....

کربلا...

  • فاطمه قدیمی

 

خدا به دادِ دلِ علی برسد....

وقتی  توی کوچه...

سیلی...

 

  • فاطمه قدیمی

 

 

بـــهار،

تویـــــی!

کـه نیامـــده،

عطرت دنیا را برداشته!

 

 

2Elve.net

 

 

حــسیــن جـــان!

 سائــــل و سینه زنی ، سیب ، سحـــر ، سوره فجـــــر ،

ســـــوز دل بهــــر عـــــزای تو دمــــادم داریم .

 هفت سین کرمت جور همیـــــشه آقا ؛

 ما فقط یک " سفــــرِ کــرببــلا " کم داریم!

 

  • فاطمه قدیمی

یکم: خدا را شکر تمام بانوان همراه وبلاگ ! خودی هستند و انقلابی و طرفدار نظام! پس لازم نیست تبلیغ شرکت در انتخابات کنیم که همگی شوق و شور داریم برای همان مهری که در شناسنامه مان خواهد خورد!

دوم: روزهای سختی است! شده ام مثل بانوان فداکار اوائل انقلاب! همان هایی که به دلیل حضور همسرانشان در جبهه، به تنهایی بار یک زندگی را بر دوش میکشیدند! البته الان جبهه نبرد فرق کرده و همسر عزیزم در جبهه ای دیگر مشغول مبارزه است!! ولی خب بالاخره سخت است دوری و بهانه گیری های یک دختر کاملا بابایی!!البته من میدانم اجر  همه این سختی هایی که میکشم نزد خدا محفوظ است ان شاالله!!!

سوم: ما هم به تبعیت از همسر بیکار ننشستیم!:

1)باید درب ساختمان بهارستان را گِل گرفت؟                                                                                               

2) زنان و انتخابات

 

  • فاطمه قدیمی

تقویم که میرسد به آخرین برگش و روزها که میرسند به آغاز تمام شدنشان! دلم یاد آرزوهای برجای مانده اش میکند! که امسال اولین سالی بود که ملتمسانه دست بالا بردم و خواستم ازشان که نصیبم کنند زیارت کربلا را که چقدر هم دلم روشن بود که حتما خواهم رفت و حتما کربلایی خواهم شد! روزها و هفته ها و ماه ها گذشت و خبری از نگاه ارباب نبود! که گویا ....شاید هنوز دلم کربلایی نشده که ارباب بخواهد مرا که سلامش دهم و سلامم دهد!

از فروردین تا اسفند قد یک چشم بر هم زدن گذشت و دل بی تاب من قد تمام سال های بی حسین پیر شد و زمین گیر! و گاهی رفت تا غرق کفر گویی شود که جمع کن بساط این عشق بازی ها را! حسین کجا می آید به دل مردابی تو نگاه کند! که حسین غلامان سینه چاک خود را دارد و تو ...

هزار بار بگفتم و هیچ درنگرفت

که گرد عشق مگرد ای فقیر و ...گردیدی!!!

تو کجا بساط عاشقی پهن کردی! که فقط مدعی بودی و حسین مدعی نمیخواهد!..بندگی که کردی برای خدا... وخدا که رضایت داد به بندگی مخلصانه ات...آن وقت حسین اجازه میدهد بیایی به سلام گفتن!تو که هنوز گیر اِن عَظُمَت ذُنوبی هستی چطور رویت میشود کربلا بخواهی ! که کربلا رفتن دل پاک میخواهد و یِِِِِِقین فی قلب و الاخلاص فی عمل و سلامة فی نفس!

تو ...فعلا..دست هایت را بال بگیر و ...بگو:فَانهُ لا یُغفرُ الذنوبَ کُلها جَمیعاً اِلا انتَ...پاک که شدی یقین بدان زائر میشوی !

***

جهت اطلاع صرفا! : مصطفی که شهید میشود همه فریاد میزنند که کجایند مردان بی ادعا که به زمین بزنند این عاملان ترور را که دوساله چهار شهید هدیه میدهند به ما! مثالش هم شافی که گویا فقط گل گرفتن بهارستان دوای دردش است و لاغیر!

  • فاطمه قدیمی

 

 

* سعادت پیدا کرده بودم مدتی که مادرم به خاطر عمل جراحی اش در بیمارستان بستری بود ، پرستاری شان را بکنم. بیمارستان که می روی و هم نشین صحبت های بیماران مختلف با بیماری های گوناگونشان که میشوی بیشتر شرمنده میشوی که چرا یادت میرود گاهی فریاد بزنی و از ته دلت بگویی : خـــــدایــــا !! شـــکـــــرت به خاطر نعمت سلامتــــــــــــی!

*  برایم جالب بود رفتار بیماران در رویارویی با بیماری شان! آنها که توکل بر خدا داشتند و تسبیح به دست مشغول ذکر گفتن بودند، آرامش را در وجودشان میشد حس کرد....و امان از آنها که با فراموشی بذکرالله تطمئن القلوب ، خداوند را _ نعوذبالله_ مقصر می دانستند در به وجود آمدن بیماری شان ! و نه تنها دست به دامان آن اسمه دواء و ذکره شفاء نمیشدند بلکه  با هذیان گویی های مکرر!! استرس خود و همراهانشان را بیشتر میکردند و فقط و فقط به زور دیازپام پرستار کشیک بود که میتوانستند لحظاتی آرام بخوابند!مشکل همین جاست. اینکه ما به سادگی و به راحتی بزرگترین پشتیبان و حامی زندگی مان را فراموش میکنیم. اینکه چرا برخی آدم ها ، خدا را مقصر تمام مشکلات زندگی شان میدانند شاید برمیگردد به سست ایمانی شان. چرا که اگر طناب وصل ما به خدا ضخیم و محکم باشد، برش های کوچک گاه و بی گاه زندگی، نمیتواند قطع کند ارتباط ما با خدایمان را.تمرین با خدا بودن سخت نیست. بی خدا زیستن سخت تر است. اگر به این باور برسیم که وَاِنْ لَمْ اَ لُذْ بِقُدْرَتِکَ فَبِمَنْ اَلُوذُ_اگر به قدرت تو دست پناهندگى دراز نکنم پس به که پناهنده شوم_ * در ناملایمات زندگی که شاید بیماری، مثال کوچکی از آن باشد پناه میبریم به هم او که ؛ حِصنَ اللاجین ( قلعه محکم پناهندگان) است.رسول اکرم (ص) چه زیبا فرمایند که : ((ای بندگان خدا ! شما مانند بیماران بوده و پروردگار عالمیان به منزلۀ پزشک است ، پس صلاح بیماران در آن چیزی است که طبیب می داند و برایش تدبیر می کند نه در آن چه بیمار می خواهد و به آن راغب باشد آگاه باشید و در برابر مقدرات الهی تسلیم شوید تا ( در دنیا و آخرت ) از کامروایان باشید . ))

* خدا را شکر! چند روزی ثواب جمع کردیم به خاطر پرستاری از مادر! و امان از وقتی که خودت هم مادر باشی و دل توی دلت نباشد که حالا پاره تنت کجاست و چه میکند....! مادر بودن دشوار است و الحق که باید تمام بهشت آسمان ها زیر پای ما باشد! اما.....خدایا...من...فکر..میکنم...اگر...تمام...بهشت...را...هم...به...رباب...بدهی....دلش.. آرام...نگیرد!!

 

  • فاطمه قدیمی

 

همین!

غرض فقط اظهار ارادت است و بس!

تا کـــــــــــــــــــــور شود هر آنکه نتواند دید!!!

 

 دختر امروز و ان شاالله مادر فردا! از حالا میداند باید با حجاب محکمش پای ارزش های یک نظام اسلامی! بایستد!

 ( قابل توجه بعضی ها! ما نه به این دختر کوچولویمان ساندیس دادیم و نه کیک! که بیاید بگوید مرگ بر آمریکا! به جایش شیر کاکائو دادیم و پاستیل!)

  • فاطمه قدیمی

 

دختران دیروز! رفتند و در صف مبارزه شعار اسلام دادند و در اوج شیطنت های نوجوانی

شان، بودن در صف انقلاب را برگزیدند!

دختران دیروز حالا شده اند مادران امروز!

نگذاریم دل دختران مبارز دیروز بشکند!

وقتی ما بی اعتنایی  میکنیم به ارزش هایی که آن ها به خاطرش رفتند در صف

تظاهرات و شعار اسلام دادند!

  • فاطمه قدیمی

 

مادرم رفته مشهد!
میخواستم بگویم از قدرت مادرانه اش استفاده کند و...
میخواستم بگویم با همان قدرت مادرانه اش آقا را قسم بدهد به مادرش...که...
...که دلم نیامد!
دلم نیامد دل امامم را بسوزانم تا دل خودم آرام شود!
دلم نیامد خون به جگر امامم بکنم و خودم برسم به خواسته ام!
...از طرفی قدرتش را هم ندارم بگویم؛خدایا راضی ام به رضای تو...
اگر رضای تو سوختن ماست...
باشد...

فَلا تُقابِلْ امالَنا بِالتَّخْییبِ وَالاْیاسِ وَلا تُلْبِسْنا سِرْبالَ الْقُنُوطِ وَالاِْبْلاسِ اِلهى ...

***
تلاش میکنم خودم را بزنم به بی خیالی!
اما من قول نمیدهم اگر تاب نیاوردم ....پای مادر پهلو شکسته ام را نکشم وسط!
قول نمی دهم!

پس ای خدا! تو آرزوهای ما رابا نومیدى و یاءس روبرو مگردان و جامه ناامیدى و دل شکستگى بر ما مپوشان (مناجات خمسه عشر)

  • فاطمه قدیمی