شب ها توی روضه تو بی بی جان...
بغض گلویم را میگیرد...
نمیتوانم بلند گریه کنم...
و عجیب احساس خفگی پیدا میکنم...
بمیرم برای یتیمان خانه علی...برای روزهایی که بغض در گلو گریه کردند!
- ۱ شاخه یاس
- ۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۹:۰۵
شب ها توی روضه تو بی بی جان...
بغض گلویم را میگیرد...
نمیتوانم بلند گریه کنم...
و عجیب احساس خفگی پیدا میکنم...
بمیرم برای یتیمان خانه علی...برای روزهایی که بغض در گلو گریه کردند!
باور کن کربلا از این جا آغاز میشود!
از پشت درب خانه علی!
از همان جا که زهرا پهلویش شکست و محسنش سقط شده!
کربلا از همین جای تاریخ رقم میخورد!
بشکند دست آنکه تازیانه زد بر دستان علی...
وبر بازوی فاطمه....
....و بر جان فرزندان این خانه !
قیامت شده پشت درب خانۀ علی!
یک نفر آتش بر درب خانه می زند!
یک نفر آتش بر جان علی می ریزد!